سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
تا دل هرزهگرد من رفت بچین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کنم
دل به امید روی او همدم جان نمی شود
جان به هوای کوی او خدمت جان نمی کند
ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند
سلام به ما سر نمیزنی .
اما ما احوالپرس بلاگ شما هستیم .
خدا نگهدار