با من از فردا نگو ، فردا رو هیچ کس ندیده
قصه ی فردا رو دل از این و از اون شنیده
بیا بیا که آشیون غمو ویرون کنی
بیا بیا که باز لبامو بوسه بارون کنی
اگه برگردی غمو تو سینه پنهون می کنم به خدا به خـــدا
کوچه ها رو دوباره واست چراغون می کنم به خدا به خـــدا
دلگیرم .
دلگیر از حسی غریب
که همه ی وجودم را فراگرفته
و نمی دانم
چگونه آن را بیان کنم .
چه سخت است که در دلت آشوب باشد
و هیچ نتوانی بگویی .
نمی دانم آنچه میگویم برایت آشناست یا نه ؟
خیلی زیبا بود خیلی
امید دارم که پاکیها براست زیباتییها را هدیه بیاورند دوست من
موفق باشی