سلام عزیزم
امروز نشد به خودت بگم ! اما میدونم که مطمئنی که:
دوستت دارم عزیزم ..
:@
ساعت دیوار چشمات قلبم نمـــیایی نمــــیایی ...
ساعت دیوار چشمات قلبم دستم امــــــا دستات هرگز عشقت آتیش آروم جونم نمیشه نمیایی عـــزیزم...
ساعت دیوار چشمات قلبم دستم اما دستات هرگز عشقت آتیش آروم جونم نیمکت گیتار پاییز مهتاب میمونم میمیرم نمـــیایی ...
سلام ممنون از همه چیز... ممنون دنیا دیگه مث تو نداره نداره نه میتونه بیاره.. خیلی LovetDaram عزیزمممممممممممممممممممممم
ساعت
دیوار
چشمات
قلبم
نمی یای نمی یای نمی یــــای
آلبوم
گریه
نامه
عاشق
نمی خای نمی یای نمی یــــای
من گرم تو سرد
برگرد برگرد
ساعت دیوار چشمات قلبم آلبوم گریه نامه عاشق نمی خای نمی یای نمی یــــای...
آینه
گلدون
شونه
خونه
عزیزم عزیزم عزیزم
من گرم تو سرد
برگرد برگرد
ساعت دیوار چشمات قلبم آلبوم گریه نامه عاشق آینه گلدون شونه خونه عزیزم نمی یای نمی خای...
نیمکت
گیتار
پاییز
مهتاب
میمونم نمی یای میمیرم
من گرم تو سرد
برگرد برگرد
ساعت دیوار چشمات قلبم آلبوم گریه نامه عاشق آینه گلدون شونه خونه نیمکت گیتار پاییز مهتاب نمی خای نمی یای عزیزم...
نگرانم نگرانم که تو یار دگرانی
تو عزیز من و اما به کنار دگرانی
ای مردمان بگویید، آرام جان من کو
راحت فزای هر کس، محنت رسان من کو
من مهربان ندارم، نامهربان من کو
نامش همی نیارم، بردن به پیش هر کس
گه گه به ناز گویم، سرو روان من کو
در بوستان شادی، هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکنندش، در بوستان من کو
جانان من سفر کرد، با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان، پیداست آن من کو
من مهربان ندارم، نامهربان من کو
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
واندر این کار دل خویش به دریا فکنم
خورده ام
جرعه جام
مایه
بگشا بند
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فک
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت
عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت
گر من از پای اندرآیم گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیم جان کاین بار خونم میخورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت
مرکب سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت
سعدیا با یار عشق آسان بود
عشق باز اکنون که یار از دست رفت
با تو شرح ستمت گر نکنم، پس چهکنم؟
شکوه از دست غمت گر نکنم، پس چهکنم؟
شکوه از جور زیادت نکنم سهلاست این!
گله از لطف کمت گر نکنم، پس چهکنم؟
بخـت از دهان دوست نشانم نمیدهد |
دولـت خـبر ز راز نهانـم نـمیدهد |
از بهر بوسهای ز لبش جان همیدهـم |
اینـم هـمیسـتاند و آنم نمیدهد |
مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست |
یا هسـت و پرده دار نشانم نـمیدهد |
زلفـش کشید باد صبا چرخ سفله بین |
کان جا مـجال بادوزانـم نـمیدهد |
چـندان کـه بر کنار چو پرگار میشدم |
دوران چو نقطه ره به میانم نـمیدهد |
شـکر به صبر دست دهد عاقبت ولی |
بدعـهدی زمانـه زمانـم نـمیدهد |
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست |
حافـظ ز آه و ناله امانـم نـمیدهد |
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم کجا من
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
« .... غم دل با تو گویم ، غار !
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟ »
صدا نالنده پاسخ داد :
« ..... آری نیست ! »
هوا بس ناجوانمردانه سرد است! آآآآییی!
مرا دریاب!
مرا دریاب ای همسایه ، ای همدل!
آآآآییی! ای خنده بر لب ، در غم آتش به جانیهای من
مرا سرمای جانفرسا ز پا افکند
در حالــیکه آتش ، تار و پودم را ز هم بگسست!
میفهمی چه میگویم!؟
آنچه حاصل کرده بودم روزها و ماهها و سالها
در نگاهی دادمش از کف
آآآآییی! میفهمی چه میگویم!؟
من گناهم ، بیگناهی بود
اما نیک میدانم
که منظور مرا هم از گناه و بیگناهی باز کج میفهمی و
فریاد بر میداری و
بار دگر
آتش و سردی ، بجان خسته و رنجور من داری
آآآآییی!
اینکه من در دام سرمایی گرفتارم
شگفتی نیست!
هوا سرد ، آسمان سرد و زمانه بیجهت سرد است
دو دستانم کرخت و خشک میکاود
اما در نمییابد
بجز سرما
سرمای بیرحمی که میسوزاندم هر روز
تناقض در تناقض
این تمام زندگی و رمز و رازم شد!
به هر که دردی از دل مینگارم
باز میدارم که در آتش ، ز سرما منجمد گشتم!
نمیفهمد!
فقط با زهرخندی
گرم و سردیهای جانم را مضاعف میکند ، صد بار
پس چرا این داستان را باز بنویسم؟!
در آنحالیکه من خود نیک میدانم
نمیخوانی
نمیمانی
نمیفهمی
آآآآییی!
میفهمی چه میگویم!؟
فقط باید گوش بدم
تا آخر عمر باید این ضجر را تحمل کنم..
.
.
حقمه..
خودم کردم که لعنت بر خودم باد..
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را ویرانه کردی عاقبت
آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت
...
.
.
.
.
.
.
نقطه نقطه بازم نقطه یادته؟! الان معنیشونو میفهمم..
شکست عهد من و گفت: «هر چه بود گذشت!»
به گریه گفتمش: «آری؛ ولی چه زود گذشت!»
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت
شبی به عمر گرم خوش گذشت؛ آن شب بود
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت
گشود بس گره آن شب ز کار بستهی ما
صبا چو از بر آن زلف مشک سود گذشت
غمین مباش و میندیش از این سفر که تو را
اگر چه بر دل نازک غمی فزود؛ گذشت!
معذرت
معذرت
نمیدونم چی بگم..
نمیدونم چرا اینطوری شد ! از خودم متنفرم..
متنفرررررررررررر
وای خدا... من چیکار کردم...
امروز زیاد گریه نکردم نه اینکه گریه م نیاد اما حالا دیگه انقدر وقت دارم که بشینم گریه کنم که امروز فقط دلم میخواست تو را ببینم..
واییییی خدا..
متاسفم..
سلام عزیزم
تو که ساعت ۱۰ تنها میری بیرون
نصفه شب میایی...
دیروز تا وقتی با هم بودیم خیلی خوب بود..
من همیشه پیشتم گلم
مرسی که دوسم داری
هنوز داره بارون میاد !!
سلام عزیزم خوبی؟ دلم برات تنگ شده... چند بار زنگ زدم جواب ندادی بعدشم اشغال... کاشکی پیشم بودی ..!
اگه صوب بات حرف نزده بودم و اونقدر مهربون جوابمو نداده بودی فکر میکردم بابته کارای دیشبمه و باهام بدی...
از دیشب داره بارون میاد کاشکی زود فردا شه دارم تو این اتاق دیوونه میشم خبری ام که از تو نیست.....
دیروز : دانشگا نرفتیم - نمایشگاه کامپیوتر - آرابو۲ - سنگتراشا - منا ب...
دوست داررررم
دوسد دارم هر فحشیم که بم بدی..
دوسد دارم
فحشم بده ...
منم فحشد میدم تا پر رو نشی.. بد کهیر نزنه..
:X