دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم کجا من
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک ازوجدا جدا من
نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که ترکنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود نبودنم چه کاهد
که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من ..