پتــــو

پتو ۲ نفر

پتــــو

پتو ۲ نفر

:(

به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود

چو ز گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود

ای برگ ستم دیده پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی

روزی تو هم آغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی

ای عاشق شیدا دلداده رسوا
گویمت چرا فسرده ام
در گل نه صفایی باشد نه وفایی
جز ستم ز دل نبرده ام

آه
بارلهش در دل بنشاندم
در ره او من جان بفشاندم
تا شد نوگل گلشن زیب چمن
رفت آن گل من از دست
با خار و خسی بنشست

من ماندم و صد خار ستم
این پیکر بی جان

ای تازه گل گلشن پژمرده شوی
هر برگ تو افتد به رهی پژمرده ولرزان

به رهی دیدم برگ خزان
پژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود

چو ز گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد