-
مرا چون نی درآوردی به ناله !
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 00:15
بیا ساقی می ما را بگردان ............................ بدان می این قضاها را بگردان قضا خواهی که از بالا بگردد ............................. شراب پاک بالا را بگردان زمینی خود که باشد با غبارش ...................... زمین و چرخ و دریا را بگردان ........................................... بده می گر ننوشم بر سرم ریز...
-
نی با دل خرم زن !
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 23:30
گر عارف حق بینی، چشم از همه برهم زن چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن هم چشم تماشا را، بر روی نکو بگشا هم دست تمنا را، در گیسوی پر خم زن هم نکتهً وحدت را، با شاهد یکتا گو هم بانگ انا الحق را، بر دار معظم زن گر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده ور پنجه زنی روزی، در پنجهً رستم زن گر دردی از او بردی، صد خنده به درمان...
-
امشب یدونه دروغ گفتم!
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 00:27
سلام پتو جون من خوبم تو خوبی؟ . پیتزا پنیر تنها خوری خوب بود؟ نوش جونت عزیزم . امروز رفتیم کلاس نی! الهی که بتونیم موفق بشیم.. از رودخونه یه عالمه عکس گرفتم! پسر خوبی باشی نشونت میدم . عزیز دلم داره مشقای فلش می نویسه.. خسته نباشی! . یعنی میشه فردام همو ببینیم؟
-
میشه؟
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 16:16
من دوس دارم دوباره برات مهم باشم..
-
<><><><><> TAGH <><><><><>
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 00:50
آره هیچ کاری که از من باشه بد نیست ! چون ظرفیتشا دارم ! ولی تو کوچیکترین کاراتم بده چون بی ظرفیتی ! البته دیگه برای من بد از طرف تو معنی نداره ! هر کاری می خوای بکن ! برام مهم نیس ! شاد باشی !!!!
-
روز سبزت چطور بود؟
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 00:14
چطور باید این حرفتو باور کنم؟ تو کار بد نمی کنی؟!! حتما هیچ کاری که از جانب تو باشه به نظرت بد نمیاد.. منو باش که به یه چیزای بی اساس دلمو خوش می کنم و تو چه راحت همه چیو خراب می کنی و لذتشو می بری.. امروز از ۶ صوب منتظر بودم زنگ بزنی بگی قرارو بیام.. ولی بی معرفت تر از اونی بودی که فکر می کردم.. البته شاید اصلا جای...
-
مغزی خر خوش مزه س؟ من تالا نخوردم
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 02:57
اااا الان بم گفتی سلام بشون برسونم ولی خودد گفته بودی خودت گفتی کار بد نمی کنی پس دلم باید آروم باشه اگه نه مغز خر خوردم طوری نیس ! حتما خوردی دیگه !
-
کاری باری ! الان گفتی ! D:
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 02:49
خوابم میاد.. پس کی بریم بخوابیم ! دلم می خواد ! چی کار داری؟ فری سل کردی؟ باختی؟ ببر پس ! یالا ! باریکلا ! شادی ندارد آن که... خب بسه دیگه نصبی شویه ! تازه خوندنش گرفته س برو عامو دنبالی کارد ! حال و حوصله داریا ! اااا خب چی چی بنویسم؟جمله عشقولانه م نیمیاد حالا ! حالا وایسا گنا داری یه چیزی بنویسم ! هان ! فمیدم...
-
عزیزم مرسی از جایزه سپندار مذگان
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 14:30
من دیگه گریه نمی کنم.. خودت گفتی کار بد نمی کنی پس دلم باید آروم باشه اگه نه مغز خر خوردم.. وقتی پیشمی بهترین ساعتای زندگیمه حتی اگه دعوا کنیم!!
-
سلام
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 13:14
چهارشنبه و پنج شنبه صوب و عصر و جمعه صوب تا شب (کویر) با هم بودیم... الانم یعنی دلت پیشه منه؟ میدونی اینقدر دور و برت شلوغ شده که نمیتونم نگران نباشم... . . .
-
شاد باشی..
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 18:13
دلم میخاد بوق بزنم ولی پیشم که نیسی.. تازه الانم با دوس جوند میری بیرون بعدم میگی محدودد می کنم.. خوش بگذره عزیزم..
-
سلام خبی ؟ چقد آخه منا محدود میکنی ! گنام !
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 16:21
بیا پ تا بریم ! ساعت داره ۵ میشه !
-
****************
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 23:25
امشبم با هم بودیم.. فردا هنوز معلوم نیس..
-
هیچی ..
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 01:22
امروز از صوب تا عصر با هم بودیم.. هم خوب بود هم بد!! نمی دونم...
-
. انحصاری آقای پتو
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 22:06
امشب بگومی یه شاخه گل بهم داد که دیگه بش دست نزنم...! . . . . راسی ببین توام میتونی بیای پست بزنیا..
-
آره اگه تو نخای دیگه شوهر ندارم... باشه
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 18:11
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمـــی آنرا که نیست عالم غم نیـــــست عالمی
-
... و دوباره آرامش!
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 23:33
فکر نمی کنم امروزمون نیازی به ثبت شدن توی پتو داشته باشه.. من که تا اخر عمر فراموشش نمی کنم.. فقط از خدا میخام عشقمون مداوم باشه!
-
دوسد دارررررم!
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 02:06
سلام! فقط اومدم اینو بگم برم..
-
لوس
شنبه 30 دیماه سال 1385 17:14
ته که نوشم نهای نیشم چرایی ته که یارم نهای پیشم چرایی ته که مرهم نهای بر داغ ریشم نمک پاش دل ریشم چرایی ببین خودت نمیخای با هم باشیماااا.. باز نیای بگی نمکدوندا شیکوندما
-
ببخشید، شما؟
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 01:46
خب دوس ندارم نه، اصی حرفی ندارم بنویسم مگه زوره؟
-
don't disturb me! tnx
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 20:03
نمیدونم کجای این دنیام!! خیلی حرف زدیم ولی بازم فقط تویی که باید تصمیم بگیری... قول میدم عروسک خیمه شب بازیه خوبی باشم نافرمانیم نکنم. تنها رها در بیکران هیچ تکیه گاهی نیست در وحشت و در اضطراب بی همراهی تو پر کاهی بر طوفان سوار بی تو کاش تنها بودم فقط بی تو هیچم هیچ تکه سنگی رها در کهکشان نه سمتی برایم هست نه سویی دل...
-
فال روزت چیه؟
دوشنبه 25 دیماه سال 1385 02:01
*امروز :: گذشته را باید فراموش کرد و خود را وقف آینده نمود. کسی که خود را دریای توهم و پندارها غرق می سازد. بهترین فرصت های زندگی را از دست خواهد داد. سعی کن واقع بین بوده و قضاوتی منطقی داشته باشی. تو این یکسال و یکماهی که اینجا میام هیچ وقت حس الانمو نداشتم... خیلی تنهام ولی این تنهایی شرف داره به اون خفت...
-
پتوی پست
شنبه 23 دیماه سال 1385 02:31
آره فقط وقتی دعوامون میشه بیا اینجا سر بزن.. بیا تحدید کن.. بیا بگو درسد می کنم!! نه عزیزم بد جور خرابم کردی دیگه نمیتونی درستم کنی .. چرا انتظار داری حرفادا باور کنم؟ هان؟ وقتی زنگ میزنی بات حرف میزنم بعدش میگی جلو دخترا آبرومو بردی.. آبروت میره اینطوری؟ اینقدر مایه سرشکستتم؟ مگه چقدر وقته باشون آشنا شدی که اینهمه...
-
ریشادا برو بزن... دوسد ندارم!
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 17:42
مغرور - از خود راضی - سری خود معطل - منت بزار - دماغی فیل - شاهین شهری باز - پست ... باید از دلم دراری بی ادبیاداااااااا من که تو سری خورد نیستم پررو.. . . .
-
:-s
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 02:07
عادت کردم..
-
عیدت مبارک پتو جونم
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 00:44
با هم رفتیم خانه سالمندان! همچنان رو اعصابت راه میرم و اذیتت می کنم... ولی خودت که دیگه میدونی چقدر دوستت دارم گوشیتم که از ظهر تا حالا خاموشه به سلامتی ...
-
کجایی..
شنبه 16 دیماه سال 1385 00:53
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی کجایی ای قدحها از کف اغیار نوشیده که از جام غمت خونابه خواریهای من بینی شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان نشینی با من و شب زندهداریهای من بینی شدم یار...
-
TAGH
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 03:20
سلام عزیزم میدونم خوبی الان با هم بیداریم.. من دارم کور میشم ولی تو میگی که راحتی! اومدم اینجا که بگم دوسد دارم و مرسی که بعد از یک هفته کوفتی برگشتی پیشم شب بخیر تا صوب بای بای
-
بی معرفتی عزیزم
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 15:01
خودت که منو یادت نیس.. من که زنگ میزنم چرا رجکت میکنی؟
-
میرم از شهر تو با یه کوله بار از خاطره...
چهارشنبه 6 دیماه سال 1385 15:23
سلام! چطوری؟ جوجوت خوبه؟ خوشگله؟ اخمالو چرا دیشب نزاشتی ببینمش؟ کاشکی دیروز نبود داشتم خوب میشدم دوباره شیکسیم دلم براد تنگ شده ولی تو اینقدر مغروری که حتی یه میس نمیزنی... الان میگی چقدر خوددا تحویل می گیری مگه نه؟ من دارم میرم دیگه مواظب خودت باش...